دانلود رمان غیاث از رایکا کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: ۲۴۵۴
خلاصه رمان:
من غیاثم! غیاثِ ساعی! بوکسور زیر زمینی ۳۰ سالهای که یه شب از سر گیجی با یه دختر کوچولوی ۱۹ ساله هم اتاق میشم! منی که از جنس مونث فراریم واسه آزار دادن اون دختر بچه دست به هر کاری میزنم ولی حواسم نیست که دل و ایمونم بند اون دوتا چشم مشکی رنگش شده! اینو زمانی میفهمم که دختر کوچولویی که با دستای خودم بزرگش کردم، با بچه ای که از من تو شکمش داره ترکم میکنه و…
قسمتی از رمان غیاث :
[مليسا] چادر به سرد کنارش نشسته و از شدت استرس مشغول تکان دادن پاهایم بودم.
صدای داد و فریاد بابا قطع شده بود و انگار فهمیده بود چقدر برای تصمیمم مصمم هستم.
انگشت هایم را در هم پیچ دادم که صدای پر از خشونتش کنار گوشم بلند شد: تكون نده اون پای لامصبتو عصابمو بهم میریزیا!
پایم از حرکت ایستاد و از گوشه ی چشم به اخم های در همش نگاه کردم.
چند دقیقه ای از محرمیتمان میگذشت و حال در حال امضا کردن کاغذ پاره هایی بودیم که ما را به اسم هم زده بود!
کارمان که تمام شد عاقد شناسنامه ها را به دستم داد و با نگاهی زننده براندازم کرد: خوشبخت باشین!
لحن صحبت پر انزجارش باعث خشم غیاث شد و دستش را به تخت سینه مرد عاقد کوبانده و گفت:
– هوی؟ کجا رو نیگا میکنی؟ شما چشاتو بده به من نه زنم حالیت شد یا جور دیگه ای حالیت کنم؟
چشمم از پشت به گردن سرخش افتاد! معلوم بود حسابی رگ غیرتش باد کرده که اینگونه داد و بیداد راه انداخته است!
افسر با تشر رو به غیاث توپید: چخبره آقا؟ از صبح که اومدی اینجا هی میخوای یقهی یکی رو بگیری و پاره کنی!