دانلود رمان عشق صوری از نویسنده سیما نبیان منش کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، ازدواج اجباری، مافیایی
تعداد صفحات: 3317
خلاصه رمان:
شیوا دختر زیبا و شیطونی هست که از قضا چشم خلافکار جذابی به اسم شهرام دنبالشه، اما اون به هیچ قیمتی حاضر نیست با این خلافکار وارد رابطه بشه… تا اینکه مادر مجرد شیوا ازدواج میکنه و اون همراه مادرش به خونهی جدید شوهر مادرش نقل مکان میکنه و اونجاست که در کمال ناباوری متوجه میشه شهرام، همون خلافکار جذاب سمج، پسر شوهر مادرش هست!! پسری که …
قسمتی از رمان عشق صوری
“شیوا” بعد از اینکه لباسامو پوشیدم حولهی خیس رو تو سبد چرک انداختم تا بشورم و بعد از اتاق اومدم بیرون. صدای آواز خوندنهاشو میشنیدم اما خودشو نمیدیدم. به سمت اتاقش رفتم. در باز بود و اون ایستاده بود رو به روی آینه و لباسهای مختلفی رو جلوی تنش میگرفت تا ببینه تو کدوم یکی میتونه جوونتر از سنش بنظر برسه و دلبرتر به نظر میاد. من مادر خودمو خوب میشناختم. دست به سینه تكيه دادم به قاب در و پرسیدم: جایی میخوای بری؟! سرشو به سمتم برگردوند در حالی که یه لباس زیرو روی بنفش رنگ دستش بود و مدام جلو جلو خودش میگرفتش و با قبلیها مقایسه میکرد، گفت: عه… شیوا تویی؟
بیا تو بیا تو… شیوا بنظرت این لباس زیرو روی بنفش خوشگل با اون مانتوی زرشکی؟؟ اونو میتونم با شال زرشکی و ساپورت و کفش مشکی ست بکنم! اینو فقط باید یه شال مشکی روش بندازم. خب نظرت؟ مامان شبیه بقیهی مامانهای دنیا نبود هر چند که خودش اینطور فکر نمیکرد. اون فکر میکرد داره شیدا رو خوشبخت میکنه تنها دلیل محکمشم این بود که فرهاد پولداره در حالی که همه چیز برعکس بود. بجای جواب دادن به سوالش پرسیدم: مامان تاحالا از شيدا نظر واقعيشو راجب فرهاد پرسیدی!؟ -عقل شیدا کال… در حالی که همچنان خودشو جلو آینه تو اون لباسهای مختلف برانداز میکرد، بیخیال جواب داد:
عشقهای واقعی بعد از ازدواج به وجود میان! آخرین زورمو به خاطر خواهر بزرگه زدم و گفتم: شيدا میگه از هیچ لحاظ به هم شبیه نیستن. بازم شروع به تراشیدن بهونهها و توجیههای مزخرف کرد: جنس مخالف اسمش روش… مخالف نه شبیه! سیاست داشته باشه مثل موم میگیرتش تو دستش، بردهی خودش میکنش… شیدا میگه خیلی حساس. میگه از این مدل آدماست که به همچی گیر میده! زندگی با اینا سخته. -از دوست داشتن زیادیه… دوست داشتن که چیز بدی نیست. شاکیانه و گله مند گفتم: ماماااان. عصبانی سرشو به سمتم برگردوند و گفت: یااامان… موندم شما دوتا دختر به کی رفتین زنی که شوهر پولدار داشته باشه خوشبخت، خوشحال، پیر نمیشه. میفهمی!؟؟ …