دانلود رمان تابوت ماه از نویسنده آیدا باقری کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی، انتقامی
تعداد صفحات: 1525
خلاصه رمان: سرگرد هامون شریعتی که تجربهی یک شکست رو تو زندگیش داره، از ایلار دختر عموش خواستگاری میکنه و ایلاری که مجبور میشه این خواستگاری رو قبول کنه ولی …
قسمتی از رمان تابوت ماه
با آمدن شیدا نفس راحتی میکشم و تایم استراحت قبل از هر کاری خودم رو به نماز خونه میرسونم تا در سکوت و آرامش این اتاق خودم رو هم به آرامش برسانم، نمازم رو که میخونم با مامان تماسی میگیرم. خانم موسوی به جای مامان جواب میده و با گفتن اینکه مامان نهارو داروهاشو خورده و الان هم داره استراحت میکنه خیالم رو راحت میکنه، از خانم موسوی تشکر و خداحافظی میکنم و با رضایت کف اتاق دراز میکشم و به عشق قشنگی که بین نگار و همسرش وجود داشت فکر میکنم. دوست داشتن شون چقدر قشنگ بود و چقدر قشنگتر همدیگر رو نگاه میکردند و در نگاه همدیگه غرق میشدند. واقعا که عشق چیز عجیبیه فقط
یک کلمه نیست بلکه یک حس درونی و موهبت الهی هست برای انسان، و این قدرت عشق که میتونه یک نفر رو نابود کنه و یا اون رو به سعادت و اوج خوشبختی برساند. به پهلو میچرخم و دستم رو زیر سرم قرار میدم؛ از یادآوری آقای افشاری که بعد از برگشتن از کافی شاپ به کنارش اشاره زد و با لب زدن به نگار گفت: بیا اینجا که دلم برات تنگه. لبخندی میزنم و اصلا نمیفهمم کی خوابم میبره. یاسین را دوست داشت. برایش یادآور روزهای خوش نوجوانی بود. روزهایی سرشار از شور و شیطنت؛ روزهایی که دو سال گذشته تمام سعی و تلاشش را برای فراموش کردن شان انجام داده بود، ولی امروز به خوبی فهمید که خاطرات و
آدمهای ارزشمندی که داریم جزئی جدایی ناپذیر از ما و زندگیمان هستند. امروز با دیدن یاسین تازه فهمید که چقدر تنهاست، چقدر خودش را از خوشیها و لذتها دور کرده؛ وقتی با یاسین راجع به مادر و پدرش حرف میزدند و یاسین تمام خواستههای مادرش را برای او تکرار میکرد، به سختی توانست جلوی اشکهایش را بگیرد. انگار که مادرش یاسین را فرستاده بود تا فقط به او یادآوری کند که من حتی اگر زنده هم نباشم باز هم منتظر دیدن خوشبختی و خوشحالی تو هستم؛ سی و سه سال سن داشت ولی دو سالی بود که مادرش دیگر نبود، بزرگ بود، مرد بود ولی بی مادر شدن سن و سال ندارد و تو در هر سنی که باشی …