دانلود رمان شانس یا سرنوشت از نویسنده فاطمه.د کاملا رایگان
ژانر رمان: استاد دانشجویی، درام، معمایی
تعداد صفحات: 1094
خلاصه رمان: دیاکو تهرانی موفق ترین طلا و جواهرساز ایرانی، بعد از چندسال به ایران برمیگرده و نوید برادرش مجبورش میکنه توی یک مهمونی شرکت کنه، اواسط مهمونی متوجه میشه نوید داره به دختری دست درازی میکنه، گیتی رو نجات میده و وقتی میره دانشگاه میبینه استادِ دانشگاه، همون دختریه که نجاتش داده و …
قسمتی از رمان شانس یا سرنوشت
از گوشه پیاده رو با قدمهای بلند میرفتم تا زودتر برسم، قشنگ موش آب کشیده شده بودم. همون لحظه ماشینی شروع کرد به بوق زدن نگاهی انداختم بی ام دبلیو مشکی رنگی داشت بوق میزد توجهی نکردم و به راهم ادامه دادم که شیشه ماشین اومد پایینو صدای آشنایی گفت: استاد ابراهیمی تشریف بیارید تا یه جایی برسونمتون بارون خیلی شدیده. اخم ریزی کردم و یکم خم شدم ببینم کیه دیدم همونیه که مرموز نگاهم میکرد، یکم ترسیدم که با آرامشی که توی صداش بود گفت: سرما میخورین این وقت ظهر ماشینم گیرتون نمیاد. مردد رفتم سمتش و نگاهی به در عقب انداختم عقب بشینم زشته ولش کن جلو میشینم.
در جلو رو باز کردم و سریع نشستم دستامو بغل کردم و گفتم: وای یک دفعه چرا اینجوری شد. بخاریو روی من تنظیم کرد و گفت: کجا میرین؟ نگاهی بهش انداختم و گفتم: مستقیم میگم کدوم سمت برین.سری تکون داد و راه افتاد دم عمیقی گرفتم که بوی ادکلن تلخی پیچید توی بینیم لامصب چه خوش بو بود ولی این به خیلی برام آشنا بود. نیم نگاهی بهش انداختم و گفتم: تو زحمت افتادین. پشت چراغ قرمز ایستاد و گفت: غیرتم اجازه نداد یک خانم تو این خیابون خلوت اونم تو همچین رگبار بارونی تنها بمونه انجام وظیفه بود… استاد. نگاهی بهش انداختم که مسخ چشم و ابروی مشکی رنگش شدم چقدر جذابن این پسرا
خداوکیلی، میتونی ساعتها بشینی بهشون نگاه کنی ماشاالله چه خوش غیرتم هست. همینجوری داشتم تو ذهنم حرف میزدم که گفت: دنبال چیزی میگردی؟ با حرفی که زد به خودم اومدم و نگاهمو دزدیدم و از خجالت سرخ شدم. لبمو گزیدم و جوابشو ندادم که گفت: همینجوری مستقیم برم؟ سرمو آوردم بالا و آروم گفتم: چهار راه بعدی سمت راست. -هیچ جوره بهت نمیخوره استاد دانشگاه باشی. نگاهی بهش انداختم و گفتم: مشکلش چیه مگه استاد دانشگاها چجورین؟ -با یک حرف من سرخ شدی از خجالت حداقل استادا از خجالت سرخ نمیشن. ابرویی بالا انداختم و گفتم: هرکی خجالت کشید نباید استاد باشه؟ …