دانلود رمان خطا از نویسنده مهشاد خواجویی کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: 978
خلاصه رمان: «وفادار من» جنگ نیم دختر آزادهای است که چشم به راه عقاید زندانیاش است. عقایدش را بهاسارت گرفتهاند و او با موهایی رها روی شانههایش، بر بالای بلندترین سنگر، چشم انتظار ایستاده است. میان نگاهش یک دشت بینهایت لاله است. لالههایی سفید و پاک. مابین لالهها امید روییده است. امید به فردا… وفا… من برای بازگرداندن فرداها رفتهام… برای ماندن دشت لالهی سفیدی که سفید نخواهد ماند. برای بیداد نکردن حسرت در میهن رفتهام… مرا ببخش! …
قسمتی از رمان خطا
نفس گره خورده میان سینهام آزاد شد و پلک باز کردم. نور لامپهای تعبیه شده در سقف کاذب چشمم را زد. بلافاصله چشم بستم و تصویر سروش در آن وضعیت پشت پلکهایم حک شد. از بوی شوینده و الکل صورتم در هم جمع شد. با پریشانی تکانی به بدنم دادم و آشفته چشم باز کردم. پردههایی خاکستری دور تا دورم را احاطه کرده بودند. صدایی از پس پردهی بغلی بلند شد، صدایی شبیه کوبیدن جسمی به حفاظ… -یا فاطمهی زهرا… منگ به صدای نالهی زن گوش دادم. تنم لرزید، هنوز زمان و مکان را درست تشخیص نمیدادم. خدا… چرا توی جونم آتیش انداختی؟ صدای زن هشیارم کرد. به دستم نگاه کردم و دیدم دستبندی دور
مچم نیست اما رد آن جا مانده است. تنهام را بالا کشیدم. مغزم نمیدانستم تحت تأثیر چه بود که کار کردن فراموشش شده بود. نالههای زن طولانی و غم انگیزتر شد: آتیش بگیره طناب دار ما… در. فقط نام طناب دار کافی بود که از سر ترس به رعشه بیفتم. پردهی رو به رویم کنار رفت. صدای شیون زن واضح تر شد. مردی با روپوش سفید پایین تختم ایستاد. زبانم بند آمده بود. دکتر سرسنگین سلام کرد. زن فریاد کشید. ترسیده به پردهی سمت راستم نگاه کردم. دکتر مخاطبم قرار داد: شما دقایقی از هوش رفتین امروز یا حتی دیشب، دارویی استفاده کرده بودید؟ بیشتر در خودم جمع شدم. نگاهم از پشت سر دکتر خیره به دختر جوان
سیاه پوشی شد که زمین گیر شده، زار میزد. دکتر هشدار داد: خانوم با شما هستم. دارو مصرف کردید؟ نگاهش کردم و تصور این حال زار چند صباح دیگر برای خودم از ذهنم عبور کرد. پلکهایم را محکم روی هم فشار دادم و این بار صدای پزشک از فاصلهی نزدیک تری بلند شد: خانوم فروهر؟ چشم باز کردم و زمزمه کردم: نه. -بخوابید! معذب روی تخت دراز کشیدم. صدای زن اوج گرفت و نگاهم خیرهی روبه رو شد. پرستاری هراسان به این سمت آمد و نوار دستگاه فشارسنج خون را دور دستم بست. آقای دکتر دستوراتی به پرستار داد و در سکوت با دقت اعداد روی مانیتور را تماشا کرد. هیچ نگفت و این سکوت عذاب آور آمیخته به …