دانلود رمان دنیای بعد از تو از نویسنده مریم بوذری کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: 3360
خلاصه رمان:
_سوگل …پیس …پیس …سوگل
برگشت و نگاه غرانش رو بهم دوخت
از رو نرفتم :
_سوال ۳
اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست …
مثل همیشه گدا بود …خاک تو سر خرخونش ….
پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم :
_گه بگیرنت ….خسیسِ خر خون ….
همونجور که سرقایم کرده ام رو از پشت سارا (نفر جلوییم)بالا می اوردم با خانم اکبری چشم تو چشم شدم …
با چشمهای درشتش که پشت عینک ته استکانی قدیمی روی صورتش باباغوری به نظر می رسید بهم چشم غره رفت ….
کمی خودم رو جابجا کردم و سعی کردم به هیجان دیدنش و لو رفتنم مسلط بشم ….
قسمتی از رمان دنیای بعد از تو :
خودم رو مشغول خوندن سوال بعدی کردم ولی از اون هم سر در نمی آوردم. اصلا کی می گفت که ریاضی به درد می خوره. من تا کی باید سر درس خوندن زجر می کشیدم. بابا مغزم نمی کشید. کی رو باید میدیدم که منو نجات بده. من از فارسیش هم بدم میومد دیگه ریاضی که بماند. پوف کلافه ای کشیدم و نگاهم بی خانم اکبری که اونطرف کلاس داشت یکی از سوال ها رو برای یکی از بچه ها توضیح می داد افتاد. بهترین موقع بود. باز روی میز خوابیدم و ایندفعه به سارا گفتم سارا سوال ۳.
کمی خودش رو کنار کشید تا از روی دستش ببینم. چشام ضعیف بود و مقاومتم برا عینک زدن وضعم رو بدتر کرده بود پوف کلافه کشیدم. _بنویس بهم بده. کمی سرم رو بالا آوردم تا موقعیت خانم اکبری رو تشخیص بدم. هنوز اونطرف کلاس بود و بعد از چند دقیقه نگاهم به دست سارا که برگه ی کوچکی به دست داشت و اونو کنار ست داشت و صندلیش تکون میداد افتاد. برگه رو گرفتم و با دیدن جواب مشغول نوشتن شدم. حجم حضور خانم اکبری کنارم و بوی ادکلن پر الکلش که با بوی عرق مونده رو لباسش درهم آمیخته شده بود باعث شد سرم رو بالا بیارم دیگه دیر بود تا برگه رو قایم کنم.
هرچند که از دیدن یکباره و لو رفتنم قلبم پر طپش و هیجانزده می تپید و ترسی مرموز عرق سردی به تنم نشونده بود. ولی با دیدن نفس های پر حرصش و چشمهایی که سعی داشت با گشادکردنش تحکم چهره اش و جدیتش رو پر رنگ ترکنه خنده رو لب هام نشوند. با دیدن کجخند گوشه ی لبم و چهره ای که به سختی بی خیال نشون میدادم انگار آتش گرفت و به یکباره برگه ی امتحانیم رو پاره کرد. ناباور به برگه ی جرخورده تو دستش خیره بودم که با ضربه ی دستش که با گستاخی گوشه ی حلقه آستینم رو گرفت و منم به برخاستن و تک کلاس …
_سوگل ...پیس ...پیس ...سوگل برگشت و نگاه غرانش رو بهم دوخت از رو نرفتم : _سوال ۳ اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست ... مثل همیشه گدا بود ...خاک تو سر خرخونش .... پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم : _گه بگیرنت ....خسیسِ خر خون .... همونجور که سرقایم کرده ام رو از پشت سارا (نفر جلوییم)بالا می اوردم با خانم اکبری چشم تو چشم شدم ... با چشمهای درشتش که پشت عینک ته استکانی قدیمی روی صورتش باباغوری به نظر می رسید بهم چشم غره رفت .... کمی خودم رو جابجا کردم و سعی کردم به هیجان دیدنش و لو رفتنم مسلط بشم ....