دانلود رمان شاه مقصود از نویسنده ریحانه کیامری کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: 1512
خلاصه رمان: صدرا مَلِک پسر خلف و سر به راه حاج رضا ملک صاحب بزرگترین جواهرفروشی شهر عاشق و دلباختهی شیدا میشه… زنی فوقالعاده زیبا که قبلا ازدواج کرده و یه دختر کوچولو به اسم هستی هم داره!!شیدای ساده و سر به هوا تمام خط قرمزهای صدرا رو زیر پا میذاره و دل و دینش رو بدجور میبره…
قسمتی از رمان شاه مقصود :
صدرا که دیگر طاقت شنیدن ضجه های هستی را نداشت با عصبانیت او را از آغوش شیدا بیرون کشید و به سینه چسباند. _جانم عزیزم. جانم گل قشنگم. زهرا خانم از دیدن این صحنه دلش تکانی خورد. _برو شیرش بده مادر، برو. _چشم میرم، شما کمک نمیخواین؟ صدرا عصبی توپید: _نمیبینی بچه هلاک شده از گریه؟ بعد تو وایستادی اینجا تعارف تیکه پاره میکنی؟ بیا بریم اتاق و نشونت بدم بنشین شیرش بده! زهرا خانم از حس پدرانه ی صدرا به هستی متعجب بود و افکاری نه چندان خوشایند در پس زمینه ی ذهنش در حال پررنگ شدن بودند.
شیدا هولزده به زهرا خانم که خیرهی صدرا بود گفت: _ببخشید عزیز جون، من برم بچه رو شیر بدم زود میام کمکتون. _برو عزیزم. برو. صدرا به سمت ساختمان قدم تند کرد و شیدا از پسش تقریبا میدوید! وارد ساختمان که شدند مستقیم از پله های کنار در ورودی به طبقهی بالا رفت و شیدا هم پشت سرش پله ها را دوید. طبقه ی بالا هم یک سوئیت مجزا بود. آشپزخانه پذیرایی و دو اتاق. صدرا در یکی از اتاق ها را باز کرد و وارد شد. _بیا تو. شیدا هم وارد شد و به رسم عادت در را پشت سرش بست. روی تخت یک نفرهای که با پتوی مخملی کرم رنگی پوشانده شده بود نشست
و منتظر به صدرا چشم دوخت که هستی را در بغلش تاب میداد و عرض اتاق را قدم زنان طی میکرد. _خب بدش دیگه! صدرا ایستاد و ابرو در هم کشید. _اول آماده شو! _آماده شدن نداره دیگه میخوام لباسمو بدم بالا فقط! _از رو مانتو شیرش میدی؟ شیدا که بحث را بیفایده دید در همان حالت دکمه های مانتواش را باز کرد. _بیار بدش من بچه رو! صدرا نیم نگاهی به سویش انداخت که شیدا به حرف آمد. _چیه نکنه میخوای بگی سینهمم بندازم بیرون اول، بعد بهم میدی شیرش بدم؟! صدرا استغفرلله گفت و هستی را در آغوش او گذاشت. پشت به شیدا ایستاد و منتظر به موکت قهوه ای رنگ اتاق چشم دوخت.
صدرا مَلِک پسر خلف و سر به راه حاج رضا ملک صاحب بزرگترین جواهرفروشی شهر عاشق و دلباختهی شیدا میشه... زنی فوقالعاده زیبا که قبلا ازدواج کرده و یه دختر کوچولو به اسم هستی هم داره!!شیدای ساده و سر به هوا تمام خط قرمزهای صدرا رو زیر پا میذاره و دل و دینش رو بدجور میبره...