دانلود رمان شاه و نواز از نویسنده نیلوفر قائمی فر کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، انتقامی
تعداد صفحات: 2270
خلاصه رمان: شاه آیهان مردی که به واسطه ی گذشته اش تبدیل به آدمی شده که برای قدرت و ثروت پا رو هر چی گذاشته تا یه آدم مشهور و موفق بشه؛ تا حدی که همه بهش لقب “شاه” میدن. برای رسیدن به این موقعیت به نواز که سال ها دوست دخترش بوده هم رحم نمیکنه و ازش سو استفاده میکنه. اما نواز به پسری که تازه وارد زندگیش شده تصمیم می گیره آیهان رو بکشه اما موفق نمیشه و نواز به شکل بدتری در دام آیهان میفته… آیهان برای انتقام کاری با نواز می کنه که…
قسمتی از رمان شاه و نواز :
به چهره ی نگران مامان نگاه کردم و سرمو به تایید تکون دادم و بیچاره وار گفتم: -باشه. فرهاد-من خودمو سریع می رسونم نگران نباش. عزیز-چیه؟ کیه؟ چرا درو باز نمی کنید؟ صدای زنگ اعصابمو خرد کرد. مامان-مادر چیزی نیست، دوست نواز پایین منتظرشه. عزیز-این نور قرمز چیه؟ نور آژیر پلیس بود که توی خونه نمایان بود. سرمو به طرفین تکون دادم و بارونیمو برداشتم. الکی خودمو سرکار گذاشتم! تهدیدش کردم و از خونش زدم بیرون که آخر آیهان برام پلیس بیاره. مامان با دلجویی گفت: -نواز جان؟ ببین تو خطا کردی و این پسره هم شرط گذاشته از خطات بگذره وگرنه پای همه امون گیره.
تو که دایی های بی وجدانتو می شناسی، اینا خون و نسبت سرشون نمی شه ها. -مامان جان می دونم، می دونم قربونت برم. انقدر تکرار نکن؛ من فهمیدم که بمیرم باید زیر دست این آیهان ظالم بمونم. -آخه مادر چرا برای خودت بلا دست کردی؟ چرا با طناب پوسیده ی دانوب توی چاه رفتی؟ اگر دانوب عقل داشت که الان پنج سال پشت کنکور ارشد نمی موند. کلافه نگاه از مامان گرفتم و روسری چهارقد مشکیمو سرم کردم. عزیز همونطور که رو تخت بود با کنجکاوی و ناله گفت: -کجا می ری؟ -می رم سرکار عزیز. عزیز-این وقت شب؟ نوریه شب شده این کجا می ره؟
مامان-مادر تا شب مونده الان شش عصره، هوا تاریکه فکر می کنی شبه. آخر شب برمی گرده. به ساعتم نگاه کردم که 9 شب بود. پوزخند تلخی زدم و گفتم: -مامان؟ نمی ذاره شب بیام، منتظر نباش. الان هم لج می کنه من می شناسمش. مامان با غصه و غم گفت: -خدایا این بلا کی از سر ما دور می شه؟ هر وقت می گیم سایه اش رفت خودش ظاهر می شه. نواز بذار من بیام پایین. -نه مامان آیهان حرمت سرش می شه اما الان کسی رو نمی شناسه. فرهاد می گه به من نگفته رفته شکایت کرده! اون فرهاد بدبخت خیر سرش وکیل آیهانه یعنی به هیچ جاش حسابش نمی کنه.
شاه آیهان مردی که به واسطه ی گذشته اش تبدیل به آدمی شده که برای قدرت و ثروت پا رو هر چی گذاشته تا یه آدم مشهور و موفق بشه؛ تا حدی که همه بهش لقب "شاه" میدن. برای رسیدن به این موقعیت به نواز که سال ها دوست دخترش بوده هم رحم نمیکنه و ازش سو استفاده میکنه. اما نواز به پسری که تازه وارد زندگیش شده تصمیم می گیره آیهان رو بکشه اما موفق نمیشه و نواز به شکل بدتری در دام آیهان میفته... آیهان برای انتقام کاری با نواز می کنه که...