دانلود رمان تلاطم آبی یک رویا از نویسنده سحر مهدی زاده کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: 558
خلاصه رمان: دریای پرتلاطم زندگی دو آدم؛ اولی پسری که داغدیدهی گلی است که بخاطر اشتباه او پرپر شد و او فرصتی برای جبران اشتباهش نداشت. دیگری دختری بیپناه و زخم خورده از بازی روزگار که در یک نیمه شب بارانی، بخاطر یک اتفاق، بر دنیای پر انتقام پسری شیر صفت سقوط میکند. عشق برای این دو زندگی پلی میشود برای عبور از تلاطم بی وقفهی دریای حوادث تا رسیدن به رویای آبی آرامش.
قسمتی از رمان تلاطم آبی یک رویا :
مادرجون روی سرم دست کشید و دست رادان رو که ساکت کنارش ایستاده بود،گرفت و گفت: – این حرف رو نزن مادر. تو خام بودی فقط، بچگی کردی. من فقط شمارو دارم. شما دوتا جون منید، همه چیزمید. بلایی سرتون بیاد من میمیرم. توروخدا مواظب خودتون باشید. – دورازجونتون. چشم مادرم، چشم همه کسم. تو فقط غصه نخور فدای اشک هات بشم. من خودم مخلصت هم هستم، نمیذارم دیگه آب تو دل هیچ کدومتون تکون بخوره. دیگه گریه نکن. پریچهر خانوم فقط با خنده خوشگله ها، گریه بهش نمیاد. بااین حرفم لبخند کم جونی زد و اشک هاش رو پاک کرد. – آی قربونت بشم همیشه بخند. دستی به شونه رادان زدم: – رادان حواست به مادرجون باشه تا ما بریم و برگردیم.
– رو چشمم داداش. برو خیالت راحت. پیشونی چروکیده ی مادرجون رو .و.ب س.یدم و رفتم سمت اتاقم که حاضر شم. دیشب چون لباس های آتریسا پاره بود، مادرجون لباس و یه سری خورده ریز از وسایل روشان رو بـرده بود اتاق آتریسا تا استفاده کنه. آخ که وقتی لباس هاش رو تن آتریسا میدیم، داغون میشدم. آخ خدا که بد جیگرم رو سوزوندن. بدجور خاکسترم کردن. اون فقط 8سالش بود که پرپرش کردن، فقط 8 سالش. روشان همه چیزم بود و من خیلی بهش وابسته بودم. دلم خیلی براش تنگ شده. خیلی زیاد. باید در اتاقش رو قفل کنم که کسی نتونه بره تو اتاقش، دوست ندارم وقتی خودش نیست که از وسایلش استفاده کنه کس دیگه این کار رو بکنه. سعی کردم بیخیال این فکرها بشم و زودتر حاضر بشم.
تیشرتم رو با پیراهن مردونه سورمه ایم عوض کردم و آستین هاش رو تا آرنج تا زدم. یه شلوار کتان سفید هم پوشیدم و یه شال باریک سفید دور گردنم انداختم.کفش های کالج مشکی ام هم پوشیدم و جلوی آینه خودم رو برانداز کردم. دستبند چرمم هم دور مچم بستم و ادکلن لالیکم رو برداشتم و کمی به گردنم پاشیدم. خب دیگه پرفکت. تو آینه چشمکی به تیپ دخترکشم زدم از و اتاق رفتم بیرون. همزمان با من آتریسا هم حاضر و آماده از اتاقش اومد بیرون. مه باز لباس های روشان تنش بود، پوف. یه مانتو سفید عروسکی کوتاه با دکمه های کوچیک طلایی و کمربند باریک طلایی. یادمه این مانتو رو خودم واسش خریده بودم ولی چون خودش همراهم نبود که پُرُوِش کنه، سایزش بهش نخورد و براش کوچیک بود.
دریای پرتلاطم زندگی دو آدم؛ اولی پسری که داغدیدهی گلی است که بخاطر اشتباه او پرپر شد و او فرصتی برای جبران اشتباهش نداشت. دیگری دختری بیپناه و زخم خورده از بازی روزگار که در یک نیمه شب بارانی، بخاطر یک اتفاق، بر دنیای پر انتقام پسری شیر صفت سقوط میکند. عشق برای این دو زندگی پلی میشود برای عبور از تلاطم بی وقفهی دریای حوادث تا رسیدن به رویای آبی آرامش.