متن کامل رمان گرگاس [جلد ¹] اثر حدیث دانلود فایل PDF (با لینک مستقیم) – ویرایش جدید و بهبود یافته + مخصوص موبایل)
گرگاس؛ حاصل جفت گیری سگ و گرگ. حیواناتی که بخشی گرگ و بخشی سگ هستند، از سگ درنده تر و از گرگ شجاع ترند. هوش و ذکاوت سگ و نترسی و شجاعت گرگ رو دارن ولی به اندازه سگ ها دوست و وفادار نیستن. مهاجمن و نسبت به جانور های وحشیِ دیگه ژنشون قوی تر و وحشی تره. موجوداتی غیر قابل کنترلن. گرگاس ها خون گرگ رو از پنج جد نزدیک خودشون به ارث می‌برن. ظاهرشون به شدت جذاب و کاریزماتیکه ولی رفتارشون به هیچ وجه قابل پیش بینی نیست. گرگاس ها از انسان ها متنفرن و نسبت به انسان ها رفتار تهاجمی غیر متعارفی دارن. گرگاس با ذات سگ به انسان نزدیک میشه و با ذات گرگ به انسان حمله میکنه. این حیوانات وحشی وقتی گرسنگی بهشون فشار میاره و چیزی برای سیر کردن شکمشون ندارن به محل سکونت انسان ها نزدیک میشن. و هرکی برای اولین بار با یه گرگاس رو به رو شه آخرین باریه که با یه گرگاس رو به رو شده. گرگاس ها شبیه ما هستن نه؟
حتی دیگه دلم نمی خواست صداش رو بشنوم. این کیهان من نبود. رفتم سمت هاکان. باید درباره بوراک ازش میپرسیدم. بوراک… یعنی دیگه قرار نبود صداش رو بشنوم؟ یعنی اون چشم ها برای همیشه بسته شده بودن؟ نمیتونستم با این درد کنار بیام. نمی تونستم باور کنم که دیگه بوراک رو ندارم. _چطور کشته شده؟ +شلیک اسلحه به قلبش. سه تا گلوله از بدنش خارج کردیم. دو تاش به قلبش خورده بود و یکی تو شکمش. یه سری کبودی ناشی از ضرب و جرح هم رو بدنش دیده شده ولی جدید نیستن، حداقل دو سه روز ازشون گذشته. نمیخواستم به صدایی که توی سرم پخش میشد گوش بدم. نمی خواستم باور کنم اون آثار ضرب و جرح کار کیهان باشه. +چیز بیشتری پیدا نکردید؟ _با توجه به اینکه مدت زیادی تو آب بوده آثار جنایت از رو بدنش و لباس هاش پاک شده ولی همچنان تحقیقات ادامه داره.
ایستادن برام سخت شده بود. دستمو به دیوار زدم تا نیوفتم. کیهان فورا اومد سمت و دستمو گرفت. خودمو عقب کشیدم. به الیف نگاه کردم. همچنان یه گوشه نشسته بود و به زمین نگاه میکرد. من باید کسی که این کار و با بوراک کرده رو پیدا کنم. چرا هر دو برادرم باید کشته شن؟ چرا هر دو برادرم قربانی شدن؟ چرا هر دوشون ناخواسته به زندگیشون پایان دادن؟ چرا همه منو ترک میکردن؟ اول آراس، بعد آرکان و حالا هم بوراک. نفر بعدی کی بود؟ کی قرار بود دوباره ترکم کنه؟ الیف رو به هاکان سپردم و همراه مهمت رفتم. حتی تو این موقعیت هم به فکر بقیه بودم. برام اهمیتی نداشت که کیهان صدام میزد. مگه من برای اون مهم بودم؟ اگه مهم بودم باید همه چی رو بهم میگفت، باید بهم میگفت که چی رو از من پنهون میکنه. _کجا برم خانم؟ +بچه هام کجان؟ _پیش دنیز خانمن.
حس کردم که چقدر الان به آغوش آرکان نیاز دارم. چقدر الان دلم میخواست آرکان بغلم کنه و کنار گوشم بگه: میگذره شبدر چهار برگ، میگذره.. نیاز داشتم الان کنارم باشه و دستمو بگیره. چطور تونستن ترکم کنن؟ چطور دلشون اومد تنهام بذارن؟ سه نفر از عزیزام رو از دست دادم. بعد از این چطور باید به زندگی ادامه بدم؟ دیگه سعی نداشتم اشک هام رو کنار بزنم. سرمو به شیشه ماشین تکیه دادم و زیر لب گفتم: برو عمارت چنگیز. به عمارت که رسیدیم مهمت کمکم کرد از ماشین بیرون برم. حتی حرکت کردن هم برام سخت شده بود. چنگیز داخل بود. به محض دیدنش بغضم ترکید و پریدم تو آغوشش. تصور کردم که الان آرکان بغلم کرده. دست های نوازشگرش رو روی موهام میکشید و دعوتم میکرد به آرامش. اشک هام بند نمیومدن. کمی بعد از آغوشش فاصله گرفتم
گرگاس؛ حاصل جفت گیری سگ و گرگ. حیواناتی که بخشی گرگ و بخشی سگ هستند، از سگ درنده تر و از گرگ شجاع ترند. هوش و ذکاوت سگ و نترسی و شجاعت گرگ رو دارن ولی به اندازه سگ ها دوست و وفادار نیستن. مهاجمن و نسبت به جانور های وحشیِ دیگه ژنشون قوی تر و وحشی تره. موجوداتی غیر قابل کنترلن. گرگاس ها خون گرگ رو از پنج جد نزدیک خودشون به ارث می‌برن. ظاهرشون به شدت جذاب و کاریزماتیکه ولی رفتارشون به هیچ وجه قابل پیش بینی نیست. گرگاس ها از انسان ها متنفرن و نسبت به انسان ها رفتار تهاجمی غیر متعارفی دارن. گرگاس با ذات سگ به انسان نزدیک میشه و با ذات گرگ به انسان حمله میکنه. این حیوانات وحشی وقتی گرسنگی بهشون فشار میاره و چیزی برای سیر کردن شکمشون ندارن به محل سکونت انسان ها نزدیک میشن. و هرکی برای اولین بار با یه گرگاس رو به رو شه آخرین باریه که با یه گرگاس رو به رو شده. گرگاس ها شبیه ما هستن نه؟
