ناول تایم
ناول تایم، دانلود رمان های پرطرفدار عاشقانه و جذاب بصورت رایگان ایرانی و خارجی جدید همراه با دانلود رایگان PDF بهترین رمان های آنلاین بدون سانسور در سایت ناول تایم.

متن کامل رمان شبی که باران آمد اثر آوا موسوی دانلود فایل PDF (با لینک مستقیم) – ویرایش جدید و بهبود یافته + مخصوص موبایل)

المیرا چیزهایی را می‌بیند که بقیه قادر به دیدن آن‌ها نیستند، چیزهایی می‌شنود که دیگران نمی‌شنوند، المیرا از جنون عبور کرده! همه تنهایش گذاشتند و او را داخل آسایشگاه رها کردند حتی عزیزترین‌های او هم از المیرا ناامید شدند، چون او قرار نیست درمان شود …

پرده ای از رمان شبی که باران آمد

این بار شمیم هم خندید. حالشان را خوب می کردم، پس حال خودم چه؟ کسی نبود المیرا را آرام کند؟ بود ولی… بگذریم! با هم از دانشگاه بیرون زدیم و ندا به زور ماشین علیرضا را گرفت. هرچند که علیرضا راضی نبود ماشین به دست ندا بدهد اما خب زن ذلیل تر از این حرف ها بود که نه بیاورد. من هم به عارفه زنگ زدم و گفتم که آماده شود تا دنبالش برویم. می خواستم عارفه بیاید کمک ندا تا بتواند حال دو دختر افسرده را درست کند. بیچاره ندا که بین ماها گیر افتاده بود. ندا سر کوچه پارک کرد و گفت: _ همینجاست؟ سرم را تکان دادم و به عارفه زنگ زدم. _ الو؟ _ اومدم. و بعد قطع کرد!

چند لحظه بعد در خانه شان باز شد و عارفه بیرون آمد. هودی تقریبا بلند کرم رنگی با شال و شلوار جین قهوه ای پوشیده بود و هندزفری هایش هم در گوشش بود. مطمئن بودم این دختر آخرش کر می شود! از بیست و چهار ساعت، بیست و پنج ساعتش را با هندزفری آهنگ گوش می داد! نگاهش را در کوچه چرخاند. در ماشین را باز کردم و پیاده شدم. با دیدنم لبخند عریضی زد و به سمتم آمد. _ سلام. آدامسش را باد کرد. _ و علیکم. با تاسف سر تکان دادم. _ این «و علیکم» از دهن تو و داداشت نمی افته؟ بابا مثل آدم بگو سلام. با شیطنت ابرو بال انداخت و من سوار ماشین شدم.

کنارم نشست و شاد و پر انرژی سلام کرد. لبخند غمگینی زدم. عارفه انعکاس المیرای یک سال و نیم پیش بود. ندا و شمیم به سمتش چرخیدند و جوابش را دادند. عارفه هر دو دستش را جلو برد. _ عارفه ام. ندا و شمیم خندیدند و هر دو به طور همزمان با عارفه دست دادند. ندا که پر انرژی تر به نظر می رسید، لبخند زد. _ منم ندام. شمیم هم سعی کرد لبخند بزند ولی چندان موفق نبود. _ منم شمیمم. ندا حرکت کرد و گفت: _ خب کجا بریم؟ من و شمیم چیزی نگفتیم و عارفه مشکوک نگاهم می کرد. دیگر حتی حوصله فیلم بازی کردن هم نداشتم. بی حوصله از پنجره به بیرون خیره شده بودم.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب

المیرا چیزهایی را می‌بیند که بقیه قادر به دیدن آن‌ها نیستند، چیزهایی می‌شنود که دیگران نمی‌شنوند، المیرا از جنون عبور کرده! همه تنهایش گذاشتند و او را داخل آسایشگاه رها کردند حتی عزیزترین‌های او هم از المیرا ناامید شدند، چون او قرار نیست درمان شود …

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: شبی که باران آمد
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی، روانشناسی
  • نویسنده: آوا موسوی
  • تعداد صفحات: 934
  • حجم: 11.85 مگابایت
خرید کتاب
40,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • برچسب ها:
  • admin
  • 767 بازدید
  • 40,000 تومان
  • دیدگاه‌ها برای رمان شبی که باران آمد بسته هستند
لینک کوتاه مطلب:
نظرات
ارسال نظرات برای این مطلب بسته شده است !
ورود کاربران

درباره سایت
ناول تایم، دانلود رمان های پرطرفدار عاشقانه و جذاب بصورت رایگان ایرانی و خارجی جدید همراه با دانلود رایگان PDF بهترین رمان های آنلاین بدون سانسور در سایت ناول تایم.
آخرین نظرات
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناول تایم " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.