رمان بوک، مرجع دانلود و مطالعه این اثر: رمان پینار
اردلان بعد از ده سال در چنین شرایطی برگشته بود به خانهی پدری، او حس ناخوشایندی داشت. هیچ وقت دلش نمیخواست برود ولی خواسته بودند که برود، چه میتوانست بکند! پسر بزرگ خانواده بود! چشم و چراغ پدر و امید مادر، ولی دست روزگار کاری کرد که ده سال در غربت بماند و حالا در این بلبشو بازگردد …