دانلود رمان با سنگها آواز میخوانم از مائده فلاح کاملا رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۸۷۱
خلاصه رمان :
یزدان به دنبال مرگ مشکوک برادرش به ایران میآد و به جای اون رئیس کارخونهی نساجی میشه؛ اما قبل از هر اقدامی دنبال اینه که بفهمه رابطهی برادرش با مارال، دختر جذاب و زیبا که طراح پارچه است و همه معتقدن رابطهی نامشروعی با برادرش داشته در چه حد بوده…
قسمتی از رمان با سنگها آواز میخوانم :
تلفن را از حالت بلندگو درآوردم صدای گریه ی سمیرا در کل اتاق اکو میشد،
و انگار این انعکاس صدا اثر ناراحتی اش را برایم بیشتر می کرد.
_سمیرا بخدا خودم اینقدر دلم گرفته که نگو تو هم با گریه هات داری بدترش میکنی.
همهش سه روز مونده تا این عید کوفتی تموم شه برمیگردی دیگه.
به عمو زنگ میزنم برات بلیط بگیره قبل سیزده بفرسته بیای.
صدای گریه اش چنان بلند و از روی زاری بود که من را یاد کودکی می انداخت که در خیابان مادرش را گم کرده است.
_من که میدونم تو چه مرگته ولى بخدا عین خیال میثمم نیستا!
جز اون دو سه روزی که سرمون شلوغ بود و مهمون داشتیم بقیهش رو با دوستاش رفت کوه و این ور و اون.
اصلا انگار نه انگار تو رفتی شمال و نیستی فکر کنم نفهميد كلاً. در بیا از فکر میثم.
مرتب فین فین می کرد وقتی حرف هایم تموم شد گفت:دروغ نگو خودش دیشب بهم زنگ زد.
با تعجب پرسیدم: زنگ زد؟ چی می گفت؟
چند تا فین فین دیگر و بعد با بغض نالید: گفت دارم میآم براش رب آلوچه بیارم.
از دست میثم! با تشر گفتم: کارد بخوره به اون شکمش مگه الان وقت رب آلوچه ست؟
با لحنی پر هیجان گفت: مامانم همیشه رب آلوچه داره، براش گذاشتم کنار.